فهمیدن، درک کردن، سر درآوردن از چیزی (معمولاً بهصورت منفی میآید)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I can't make heads or tails of this math problem.
نمیتوانم از این مسئلهی ریاضی سر دربیاورم.
I can't make heads or tails of this confusing situation.
نمیتوانم این وضعیت گیجکننده را درک کنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «(not) make heads or tails of something» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/not-make-heads-or-tails-of-something